تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 | نویسنده : مامان دردانه
بازدید : 39 مرتبه
آهسته فتح كرده اي با چشمهايت
هر چه داشته ام را ...
حالا تمام جهان من مستعمره ي توست !
تاريخ 27 تير 95: صبح از طرف مهد بردنتون تولد همكلاسيت (نيلا جون ) و كلي بهت خوش گذشته بود. عصر هم به اتافق همكاراي نازنينم شما و رها جون و آوا جون و آرشيدا جون رو برديم تاتر " اين مزرعه مال كيه "
تاريخ 30 تير 95: يكي دو روزي بود غذا نميخوردي و همش ميگفتي دهنم درد ميكنه و كف دست و پات هم يكي دو تا جوش زده بود. از اونجايي كه رها جون قبلا اين مدل بيماري رو گرفته بود آشنايي جزئي داشتم و وقتي هم بردم پيش دكترت تائيد كرد كه ويروس دست و پا و دهن گرفتي.
تاريخ 3 مرداد 95: عروسي تيناي عزيزم.كه خيلي بهت خوش گذشت خصوصا كه خواهر آقا دوماد بين اون همه بچه گشت و شما رو انتخاب كرد تا در رو برا عروس و داماد باز كني تا وارد سالن بشن و خيلييييييي از اين بابت خوشحال بودي و همش ميگفتي چون دختر خوب و مودبي بودم و اصلا وسط سالن شلوغ نيمكردم منو انتخاب كردن .
و اما قرار بود تولد 5 سالگيت رو تو مهد بگيرم و كلي تزئينات اماده كرده بودم و چاپ كرده بودم و برای دردانه ام...
ادامه مطلبما را در سایت برای دردانه ام دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9barayedordaneame بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 17 بهمن 1395 ساعت: 13:03